سید محمد رفیع معروف و متخلص به رافع یزدی. از گویندگان صاحب دیوان بود. اواز یزد بسوی دهلی روی آورد و آنگاه به کشمیر رفت و در آنجا سکنی گزید. شرح حالش در روز روشن ص 235 آمده است. گمان میرود او همان رافع کشمیری باشد. (از الذریعه ج 9 بخش دوم ص 349). و رجوع به رافع کشمیری شود
سید محمد رفیع معروف و متخلص به رافع یزدی. از گویندگان صاحب دیوان بود. اواز یزد بسوی دهلی روی آورد و آنگاه به کشمیر رفت و در آنجا سکنی گزید. شرح حالش در روز روشن ص 235 آمده است. گمان میرود او همان رافع کشمیری باشد. (از الذریعه ج 9 بخش دوم ص 349). و رجوع به رافع کشمیری شود
قلی رامی از اهل یزد است که در آن شهر به سرتراشی روزگار میگذرانیده. قطعۀ زیر که برخی به ’میروالهی’ نسبت داده اند ازو مسموع شده: شنیدم که دوشینه در بزم غیر می لعل از جام زر خورده ای ندانم ازآن بزم پر شور و شر دو پیمانه یا بیشتر خورده ای بهر حال در شهر آوازه است که جز باده چیزی دگر خورده ای. (از آتشکدۀآذر چ بمبئی ص 260). در آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 267 نام این شاعر دامی (با دال) ضبط شده و نیز در فرهنگ سخنوران علاوه بر رامی یزدی که با ذکر پنج مأخذ ضبط شده، ذکری نیز از دامی یزدی که نام قلی دارد باستناد تذکرۀ محمدشاهی (رشتۀ اول ص 86) آمده که گمان میرود با رامی یزدی یکی باشد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 و الذریعه ج 9 بخش دوم و آتشکدۀ یزدان ص 290 و تذکرۀ روز روشن ص 237و ریاض الجنه نسخۀ خطی نخجوانی روضۀ پنجم قسم دوم ص 829 و دامی یزدی در همین لغت نامه شود
قلی رامی از اهل یزد است که در آن شهر به سرتراشی روزگار میگذرانیده. قطعۀ زیر که برخی به ’میروالهی’ نسبت داده اند ازو مسموع شده: شنیدم که دوشینه در بزم غیر می لعل از جام زر خورده ای ندانم ازآن بزم پر شور و شر دو پیمانه یا بیشتر خورده ای بهر حال در شهر آوازه است که جز باده چیزی دگر خورده ای. (از آتشکدۀآذر چ بمبئی ص 260). در آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 267 نام این شاعر دامی (با دال) ضبط شده و نیز در فرهنگ سخنوران علاوه بر رامی یزدی که با ذکر پنج مأخذ ضبط شده، ذکری نیز از دامی یزدی که نام قلی دارد باستناد تذکرۀ محمدشاهی (رشتۀ اول ص 86) آمده که گمان میرود با رامی یزدی یکی باشد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 و الذریعه ج 9 بخش دوم و آتشکدۀ یزدان ص 290 و تذکرۀ روز روشن ص 237و ریاض الجنه نسخۀ خطی نخجوانی روضۀ پنجم قسم دوم ص 829 و دامی یزدی در همین لغت نامه شود
هندی، سید محمد کاظم فرزندابوالقاسم و برادر سید احمد حسین. وی از شعرای هندوستان و در خدمت شاه فرخ سیر بود. قطعۀ زیر ازوست: بهار تازه ای دیدم رخش را نیمرنگ امشب که میزد آتش صدرنگ در شهر فرنگ امشب کنون ماند دل صدچاک چاکم تا دم محشر ز مژگان درازی خورده ام زخم خدنگ امشب. (از الذریعه ج 9 بخش 2) (قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به صبح گلشن ص 171 شود
هندی، سید محمد کاظم فرزندابوالقاسم و برادر سید احمد حسین. وی از شعرای هندوستان و در خدمت شاه فرخ سیر بود. قطعۀ زیر ازوست: بهار تازه ای دیدم رخش را نیمرنگ امشب که میزد آتش صدرنگ در شهر فرنگ امشب کنون ماند دل صدچاک چاکم تا دم محشر ز مژگان درازی خورده ام زخم خدنگ امشب. (از الذریعه ج 9 بخش 2) (قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به صبح گلشن ص 171 شود
نامش محمد سعید یزدی مال میری است. و بر طبق نوشتۀ آتشکدۀ یزدان ص 290 به هند مسافرت کرده و همانجا درگذشته است. او را دیوانی است و شرح حال و آثارش در کتاب مذکور آمده است. (از الذریعه ج 9 بخش دوم ص 349)
نامش محمد سعید یزدی مال میری است. و بر طبق نوشتۀ آتشکدۀ یزدان ص 290 به هند مسافرت کرده و همانجا درگذشته است. او را دیوانی است و شرح حال و آثارش در کتاب مذکور آمده است. (از الذریعه ج 9 بخش دوم ص 349)